اشعار ایام بستری بی بی(ع)
ای جان بر لب آمده ؛ جانی برای من
پا رو به قبله ؛ تاب و توانی برای من
خیلی توقع علی از تو زیاد نیست
تنها همین که زنده بمانی برای من
جای تو روی چشم ؛ انار شکسته ام
کی گفته است بار گرانی برای من
یک ذره هم به فکر خودت باش فاطمه
بس نیست این همه نگرانی برای من؟
من بی قرار لحظه ای آرامش توأم
اما تو فکر پختن نانی برای من
دنیای مهر و معرفتی که گذاشتی
نه سال عاشقانه جوانی برای من
این چشم های بی رمقت داد میزند
تا رفتنت نمانده زمانی برای من
در پاسخ سلام فقط سعی میکنی
تا پلک ها به هم برسانی برای من
من که گله ندارم از این وضع؛ بگذر از
تغییر شکل قد کمانی برای من
بس کن تو حرف غسل و کفن؛ میشود عزیز
از آیه های عشق بخوانی برای من
در این سه ماه سرخ به زحمت گذاشتی
از مرگ خود چقدر نشانی برای من
در بین شهرِ تنگ نظرها نگفتمت بانو
فقط توئی که امانی برای من
پس این وداع چیست خداحافظی چرا؟
یعنی نمیشود که بمانی برای من
اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید
**************************
خرمن آسودگی شرار بگیرد
چادر مادر اگر غبار بگیرد
وای از آن لحظه ی بدی که ببینی
گوشه ای از دامنش به خار بگیرد
فصل خزانش، بهار خوشه ی اشک است
فاطمیه باغ گریه بار بگیرد
شام عروسی به فکر سائل خویش است
جامه ی نو داده، وصله دار بگیرد
حُرمت میلش ببین که تا به کجاهاست
رفته برایش خدا انار بگیرد
دست علی گرچه بسته در اُحد امروز
دست ورم کرده ذوالفقار بگیرد
بد لگدی بود...محسن ازنفس افتاد
خواست که طفلی ز در فشار بگیرد
گریه ی زهرا به اختیار خودش نیست
از در و همسایه اختیار بگیرد
ماندم از آن بازوی شکسته، چگونه
آمده پای تنور کار بگیرد؟
گودی چشمش مرا کشانده به گودال
تا مژه ام زخم بیشمار بگیرد
با دلِ خون رفت از مدینه، علی هم
مانده برایش کجا مزار بگیرد
وحید قاسمی
**************************
هرچند که به قصد شهادت مرا زدند
تا گُم شود مسیر سعادت مرا زدند
از کوچه های کینه ی دیرینه آمدند
با عقده از مقام سیادت مرا زدند
جا ماندگان قافله عصر جاهلی
دیوانه وار ، از سر عادت مرا زدند
با علم اینکه کعبه آمال من علیست
در طوف کعبه وقت عبادت مرا زدند
با اینکه خسته بودم و بیمار و داغدار
همسایه ها بجای عیادت مرا زدند
بعضی برای دلخوشی دخترانشان
با تازیانه های حسادت مرا زدند
من بار شیشه داشتم امّا شکسته شد
از بسکه بی امان و به شدت مرا زدند
**
میمانم عاشقانه در این روزهای سخت
باشی کنار من اگر این روزهای سخت
حالا فقط به پیش تو بودن دلم خوش است
در غربتم پس از پدر این روزهای سخت
اجر رسالت است که دیگر برای ما
حتی نمانده یک نفر این روزهای سخت
زانو بغل نگیر عزیزم دلم گرفت
ماتم نگیر اینقدر این روزهای سخت
بیرون که میروی دل من شور میزند
این روزهای پر خطر این روزهای سخت
داری تو هم شبیه به من پیر میشوی
نفرین روزگار بر این روزهای سخت
دستم شکسته حیف به دردت نمیخورد
بی فایده است این سپر این روزهای سخت
فردا غروب میروم ، آماده شو علی
کم کم برای سخت ترین روزهای سخت
مصطفی متولی
**************************
این خانه بی تو بی سر و سامان بماند
خون بر جگرها ؛ اشک بر مژگان بماند
آبادی یثرب بدون تو خرابه است
حتی فدک هم بعد تو ویران بماند
زینب برای دردهایت نذر کرده
پرسید از من دارد این امکان بماند
گفتم بگو از دردهایت مهربانم
گفتی تو با چشم پر از باران ...بماند
دستار بستی که سرت آرام گیرد
یا زخم روی ابرویت پنهان بماند
...پای تنورت روز آخر گریه کردی
یعنی سری در دست این و آن بماند
محسن حنیفی
موضوعات مرتبط: ایام بستری
برچسبها: اشعار ایام بستری بی بی(ع) مهدی وحیدی